گزارش میدانی از حال و روز محل کسب و کار موقت پلاسکوییها ...
نم باران روی زمین نشسته و حرکت آرام ماشینها در خیابانهای مرکز پایتخت، ترافیک سنگینی را در میانههای ظهر ایجاد کرده است. در خیابان جمهوری، از غول آهنی پلاسکو، تنها یک جای خالی بزرگ باقی مانده و همین جای خالی، عابرانی را که از پیاده روی مقابل میگذرند، به لحظهای توقف و عکسبرداری موبایلی میکشاند. سوی دیگری از مرکز شهر، خیابان ولیعصر، شلوغی همیشگیاش را دارد و موتورهای زیادی در تقاطع ولیعصر با خیابان طالقانی، کنار پیاده رو پارک شدهاند. روبهروی آنها، مجتمع نور قرار گرفته و بالای بنر این مجتمع به زبان انگلیسی نوشته شده است:«بزرگترین مجتمع تجاری ایران». این ساختمان 7 طبقه، حدود ده سال است که در نبض تهران جاخوش کرده و البته هنوز بجز واحدهای روشن یکی در میان در طبقات همکف، چراغ اکثر مغازهها خاموش است. دانشگاه امام صادق(ع) مالک ساختمان است و سرقفلی مغازهها نیز میان بانکهای مختلف تقسیم شده است. در قسمتهای مختلف این راهروهای خلوت، مردان دور هم گعدههای چند نفری تشکیل دادهاند و با چهرههای درهم، مشغول صحبت هستند. تمام آنها، کسبه پلاسکو هستند که حالا به این ساختمان منتقل شدهاند:«اینجا روی دستشان مانده بود. خواستند ما بیاییم این واحدهای خالی را که هیچ کس نمیخرد، پر کنیم.» در چهره هایشان، خبری از حیرت روزهای دود شدن پلاسکو نیست، اما رد اندوه در چینهای پیشانی مردهای مسن و میانسال عمیقتر شده و به اندازه همان روزهای اول، کلافه هستند.
روزنامه «ایران» شبیه به روزهای اول این اتفاق، پای درددل کاسبان زیان دیده نشسته و حالا از روزهای آنها در مجتمع به ظاهر شیک اما تنگ و تاریک نور، روایت میکند.
اینجا صنف رایانه است
مجتمع نور، سه طبقه همکف دارد که از روز اول، برای بازار لوازم صوتی-تصویری و لوازم رایانهای در نظر گرفته شده است. بعضی از این واحدها مشغول کارند و بیشتر آنها غیرفعالند. دو طرف یکی از واحدهای 20 متری، کاغذ دیواری نویی به دیوار نصب شده و مردی جوان مشغول تمیز کردن شیشه در است:«ما هم از کاسبان پلاسکو هستیم. پدرم 40 سال آنجا کار میکرد. ما طبقه دهم بودیم، واحدمان رو به سفارت بود.» او با حسرت از چشمانداز واحد قبلیشان تعریف میکند و از اسکان در همکف این طبقه که دلگیر است:«اینجا که برای صنف ما نیست، صنف رایانهای است. در پلاسکو از یک صنف بودیم و اوضاع خوبی بود. اینجا واقعاً هیچ کاری نمیشود کرد. به بیشتر افراد در طبقههای دوم و سوم واحد دادهاند و باز برای آنها اوضاع بهتر است.» در واحد آنها 500 میلیون تومان جنس وجود داشته و ارزش خود مغازه نیز به سه میلیارد تومان میرسیده است. او درباره متراژ واحدش میگوید:«ما در پلاسکو هم مغازهمان 20 متری بود. اینجا هم 20 متر گرفتهایم. اما خیلیها واحدهای خیلی کوچکتر برایشان در نظر گرفته شده و بندههای خدا از همین هم ضرر زیادی دیدهاند.»
چند مرد میانسال دیگر با چهرههایی گرفته، وارد این واحد میشوند و آنها هم شکایت دارند. مردی که بارانی بلندی بر تن کرده و چهرهاش به سیاق بازاریهای متمول است، میگوید:«درست است که اینجا را سریع به ما تحویل دادهاند، ولی هیچ کس راضی نیست. اینجا بازار ما نیست. بیشتر مشتریهای ما از شهرستان میآمدهاند و بجز همان محدوده جمهوری، هیچ کس جای دیگری را بلد نیست.» او ادامه میدهد:«در کل طول سال در مغازه ما ده هزار پیراهن وجود نداشت، ولی به خاطر آماده شدن برای بازار شب عید، در آن زمان 10 هزار پیراهن و 80 طاقه پارچه داشتیم.»
در گاوصندوق یکی از همین کسبه، حدود 400 میلیون چک وصول نشده وجود داشته و حالا همه آنها از بین رفته است. از وعده وامهای مختلف هم هنوز خبری نیست.
مغازههای خودمان را میخواهیم
در طبقات سوم و چهارم مجتمع نور، هیچ واحد فعالی وجود ندارد و در طبقه اول و دوم هم تک و توک واحدهای طلافروشی و کیف فروشی فعال هستند. اما در بعضی از این واحدها، چندین بنّا مشغول کارند و کاسبان زیان دیده، به کار آنها نظارت میکنند. واحدها به صورت بیضی شکل کنار هم چیده شدهاند، فضای راهروها تاریک است و کار را برای عکاسی هم سخت میکند. در انتهای راهروی سمت راست، نور ضعیفی از یک واحد خالی به چشم میخورد، پیرمردی با پالتوی بلند و کلاهی روی سر، با چهرهای غم زده مقابل آن ایستاده است و میگوید:«ببینید، در این دالان تنگ، در 13 متر مغازه، من چطور کت و شلوار بچینم؟ در پلاسکو 30 سال کار کرده بودم و واحد سی متری در طبقه همکف داشتم. من تولیدی بودم و به کل ساختمان جنس میرساندم.»
حجتالله بیات، پیر بازاری پلاسکو، یکی از آنهایی است که از متراژ واحد راضی نیست و با اندوه عمیقی میگوید:«آنهایی که توانستهاند واحدی اندازه واحد قبلیشان بگیرند، لابد آشنا داشتند. اینجا برای هر متر، 45 هزار تومان اجاره میگیرند که با حق شارژ متری 60 هزار تومان میشود. بنیاد هم تا 4 ماه را پرداخت کرده است. ولی ما واحدهایی از دست دادیم که هر کدام میلیاردی بود.»
درسمت دیگری از طبقه سوم، مردی مسن با گچکاران داخل واحد جدید و 16 متریاش سروکله میزند: «همه زندگیام از بین رفته. کارد به استخوانم رسیده است. دلم میخواهد حرف بزنم.» محمدتقی پیران، یکی از شاکیترین و البته غمگینترین کاسبانی است که پا به مجتمع نور گذاشته است. او میگوید:«اینجا به درد کسی نمیخورده که این همه سال خالی بوده است. محیط اصلاً طوری نیست که خانمها دلشان بخواهد بیایند اینجا خرید کنند. نه فضای بیرونی و نه طراحی داخلی مناسب نیست. اگر بود این همه سال اینجا خالی نمیماند.» او 65 ساله است و 23 سال پیش، برای خرید مغازه پلاسکویش 8 واحد دیگر را فروخته است. سعیدی کیا، رئیس بنیاد مستضعفان قول قطعی داده که طی دو سال آینده پلاسکو را بازسازی میکند. پیران میگوید:«قبول، ولی در این دو سال ما چطور زندگی کنیم؟ واحد من نزدیک 30 متر درطبقه سوم پلاسکو بود. برادرم دو واحد داشت. از چهارشنبه واحدها را تحویل دادهاند ولی هنوز دلش نیامده بگیرد.»
چند نفر دیگر از کسبه پلاسکو سر میرسند و چند ورق کاغذ را برای امضا، به همکارشان تحویل میدهند. یکی از آنها در توضیح امضاهایی که جمع میکنند، میگوید:«برج پلاسکو فروریخت، اما پاساژ آن هنوز سالم است. پلاسکو ،ال مانند بود. یک ساختمان افقی و یک ساختمان عمودی. ساختمان افقی پلاسکو حدود 250 تا 300 واحد داشت که هنوز سالم است و فرونریخته است. ما داریم امضا جمع میکنیم که همان واحدهای خودمان را به ما تحویل دهند.»